۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاکستری» ثبت شده است

اولین روز

شده صبح چشماتونو باز کنین و غم عالم روی دلتون هوار باشه؟ یه عالمه خوابای دلتنگ ناک و اشک آور هم دیده باشین. اونقدر که حسش نباشه بلند شین؟ اونقدر که دلتون بخواد همون اول صبح زار بزنید؟

امروز، اولین‌ روز ماه رمضونی که روزه نیستم و نماز صبحم قضا شده و از این که تنهام متنفرم.

  • Lady Emelie
  • Tuesday 17 Ordibehesht 98

حساسیت

یه وقتایی هست که آدم خیلی نازک میشه... خیلی خیلی حساس...
از یه حرف دیشب، تا 2 بیدار موندم. از اون کامنت صبح، حالم گرفته شد و حالا دوباره با یه شوخی ساده، بغض گلومو گرفته...
نازک شدم روی همه چیزای ساده و بدون اهمیت...
یه نازک شکننده...
  • Lady Emelie
  • Wednesday 6 Tir 97

بدون واسطه

فکر میکنم برای اولین باره که درکم نکردی... خب شایدم حق داشته باشی، شاید من خوب توضیح ندادم، شاید...

ولی خواستم بگم اولین بار بود. تو کسی هستی برام که همه ی دیوارهای دورم رو میشکنی و حصار نامحسوس کلمات رو کنار میزنی و بدون هیچ واسطه ای میفهمی منو. 
اولین بار بود که حتی سعی نکردی، اولین بار بود که کارم احمقانه بود به نظرت. 
چه اولین سختی...
 
  • Lady Emelie
  • Monday 4 Tir 97
اینجا یک امیلی از روزهای رنگی اش مینویسد! :)

* عنوان وبلاگ، نام یکی از داستان های جناب فاکنر.