حساسیت

یه وقتایی هست که آدم خیلی نازک میشه... خیلی خیلی حساس...
از یه حرف دیشب، تا 2 بیدار موندم. از اون کامنت صبح، حالم گرفته شد و حالا دوباره با یه شوخی ساده، بغض گلومو گرفته...
نازک شدم روی همه چیزای ساده و بدون اهمیت...
یه نازک شکننده...
  • Lady Emelie
  • Wednesday 6 Tir 97

یه جور معجره :)

از وقتی باتری لپ تاپ رو عوض کردم حدود دوسالی میگذره، چند ماهی که گذشت دوباره خراب شد و شارژ نمیشد. دیگه عوضش نکردم و برای کار کردن باید توی برق میبود. دیروز که میخواستم خاموش کنم و از برق بکشم، دیدم عه عه عه این که اصلا تو برق نبوده! نگو همسری کار داشته و از پیریز کشیده اتش. حالا من مونده بودم این نیم ساعت رو چجوری دووم آورد!

امروز کلا نزدم به برق، تا الان حدود 3 ساعته که روشنه و آخ نگفته! :))

معجزه به این میگن! خوب شدن باتری لپ تاپ بعد از یک سال و اندی، خدا جون مچکریم :))

  • Lady Emelie
  • Tuesday 5 Tir 97

محاسبات پیچیده!

حساب کردم یه طول استخر تقریبا باید دو ونیم برابر عرضش باشه. یعنی برای این که بتونم راحت و بدون کم آوردن ۲ تا طول برم باید بتونم ۶ تا عرض رو بدون توقف طی کنم. خب الان ۳ رو عالی میرم و این یعنی مسیر طولانی ای در پیشه!

دیروز بعد از مدت ها، استخر حسابی خلوت بود و با اجازه ناجی، ۶ تا طول رفتم ولی چنان خسته شده بودم که انگار دیگه تو پاهام حسی نبود... 

دوست دارم زندگی رو، خصوصا شنای گوگولی :))

  • Lady Emelie
  • Tuesday 5 Tir 97

بدون واسطه

فکر میکنم برای اولین باره که درکم نکردی... خب شایدم حق داشته باشی، شاید من خوب توضیح ندادم، شاید...

ولی خواستم بگم اولین بار بود. تو کسی هستی برام که همه ی دیوارهای دورم رو میشکنی و حصار نامحسوس کلمات رو کنار میزنی و بدون هیچ واسطه ای میفهمی منو. 
اولین بار بود که حتی سعی نکردی، اولین بار بود که کارم احمقانه بود به نظرت. 
چه اولین سختی...
 
  • Lady Emelie
  • Monday 4 Tir 97

.


یک وبلاگ، با بی نهایت حس غربت...


  • Lady Emelie
  • Monday 4 Tir 97

ورزش در آب :)

اگه بخوام یه لیست از قشنگی های دنیا بنویسم حتما شنا و غوطه ور شدن توی آب و اصلا خودِ آب جز گزینه های اولمه...!

یکی از موهبت های زندگی من این بود که توی بچگی شنا رو یاد گرفتم و عاشق آب شدم. شنا خود آرامشه وقتی به مرز بین آب و هوا نگاه میکنم. وقتی روی آب شناور میشم و میذارم جریان های کوچیک منو هر طرفی ببره. وقتی با دستم موج درست میکنم و حس میکنم حرکت این مایع بی شکل رو. 

همه ی اینا رو گفتم که بگم، ورزش در آب رو دریابید! خصوصا توی روزهای گرم تابستون که هر ورزش دیگه ای مثل ایروبیک و باشگاه حسابی عرقتون رو درمیاره و گرمازده تون میکنه، ورزش در آب هم چربی سوزی خوبی داره و هم این که گرما و عرق اذیت کننده نیست.

  • Lady Emelie
  • Monday 4 Tir 97

یه پایان بد

یه کاری میکنم که ازم متنفر بشی و توی دلم هزار بار ازت عذرخواهی میکنم. ولی میدونی، خیلی لازمه که ازم بدت بیاد که دوستم نداشته باشی. 
گاهی آدما بچه میشن، گاهی خودشونو گول میزنن و تو حسابی بچه شده بودی، هر چقدر هم میخواستم بهت بگم، توجیه میکردی چیزی رو که هم من خوب میدونسم هم خودت.
بهت نمیگم متاسفم از کاری که کردم در عوض لبخند میزنم...
  • Lady Emelie
  • Monday 4 Tir 97

فراموش شدن...

چند روزی هست که وبلاگ قدیمی رو بستم،  اما نه خبری، نه سراغی.. خلوت و سوت و کور. البته از کسی نه دلخورم نه طلبکار. حتی درک میکنم. 

اما حسی که الان دارم، سوای همین این هاست. حسِ فراموش شدن...

  • Lady Emelie
  • Monday 4 Tir 97

شروعی دوباره

سلام :)

اینم از وبلاگ جدید! 

  • Lady Emelie
  • Monday 4 Tir 97
اینجا یک امیلی از روزهای رنگی اش مینویسد! :)

* عنوان وبلاگ، نام یکی از داستان های جناب فاکنر.